خسته ام روزگار
خسته از تپیددن قلب
خسته از فردا
دلم رفتن می خواهد حتی برای دقایقی
تحمل درد های فردا را ندارم
من هم آدمم دل دارم خدا دارم احساس دارم
میان تمام نداشته هایم
توان شروعی دوباره را ندارم
دلم تلافی روز های مرده ام را میخواهد
#سحر نورالدینی
در تلاطمم
در تکاپوی انسانیت
فرسخ ب فرسخ واژه ها بی معنا شده اند
کجا رفته سنگینی واژه ات ای انسانیت.
زیر کدام میز دلالی شدا ای
پشت کدام صحنه نمادین حکاکی شده ای
در کدام برگ سیاه دفتر روزگار محو شده ای
به دست کدام اجنبی غارت شده ای
گم کرده ام تو را
تو را میخواهم برا مرهم زخم هایم
تسکین ناله هایم
بی پناهی فرزندانم
بی کاری جوانانم
تو را ب وسعت بی چارگی بعد از پر کشیدنت
میخواهم
#سحر نورالدینی
گاهی با کلاممان خنجر زهر آلودی شده ایم
برای دردین قلب انسان های دیگر
غافل از اینکه این قلب ها
رگ و رشته هایی با فطرت ما دارد
درد ما، درد شما، درد هایمان را کسی میشنود
ک تنها پناه انسان های زخم زبان دیده است
دیده وجدانمان را باید بینا کرد ب جهانی ک از آن ما نیست.
....آمده ایم ک روزی نباشیم....
#سحر نورالدینی