ای پرودگار م
ای آرامش بخش جویبار های پرتلاطم
امید هر دعای مادر
سخاوتمند بی همتا
نوای هر صبح پرندگان
شفق شب های تیره خفته گان
دانای خطلا نا پذیر
بخشنده گناهان و پاک کننده روح آدمیان
با تمام وجودم
تورا می خوانم
می خوانم ک ب فریادم برسی
ای داد دل هر دردمندی
جزتو پناهی نداریم
مواظب مان باش
دریا طوفانی و کشتی زخم خورده و ناخدا غارتگر
تو ب داد حقوق های نجومی و شکم گرسنه کودکان
وطنم باش
شب ک می شود
باز ب آغوش میکشم تورا
بوی عطر نفس هایت
لمس دستانت آرامم میکند
مانند طفلی ترس رفتنت را دارم
فکر و خیالت دیوانه ام می کند
می دانی..؟
آری در خیال بودنت
آسمانم را نقاشی میکنم
شب هایم را مهتابی
روزهایم را گرم و طلایی
ای کاش بودی...